سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کژی با دانش راست می شود . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 35  بازدید دیروز: 7   کل بازدیدها: 121767
 
دوست ندارمت دگر چه ایهام لطیفی است !
 
در عزای خود
نویسنده: پریا و سنا(پنج شنبه 86/8/17 ساعت 8:7 عصر)

به نام خدا

این نامه را به خون سرانگشت های خود

از تو نوشته ام که بگریم برای خود

*

خود را نمی گذاری اگرچه به جای من

با مرگ خود ،تو را بگذارم به جای خود

*

بیهوده خواستم که ببندم در این سفر

پای تو را به رشته ی ترد صدای خود

*

از من مگیر ،روی که محتاجم ای عزیز!

به دیدن تو ،بیشتر از چشم های خود

*

دانسته بودم آخرِ این قصه تلخ بود

نام تو را که خط زدم از ماجرای خود

*

بی کتف های خوب تو کی دارم اعتماد

حتی به شانه های زمین زیر پای خود؟

*

ابلیس داغ خورده ی مغرورم ای بهشت!

حتی تو را نخواسته ام از خدای خود

*     *     *

این شعر را بریده بریده نوشته ام

هر بیت را گریسته ام در عزای خود

محمد سعید میرزایی

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بخوان ما را !
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
مطالب پیشین

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
دوست ندارمت دگر چه ایهام لطیفی است !
پریا و سنا
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است/ دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است/ اکسیرمن نه اینکه مرا شعر تازه نیست / من از تو می نویسم و کیمیا کم است/ سرشارم از خیال ولی کفاف نیست/ در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است.

|| لوگوی وبلاگ من ||
دوست ندارمت دگر چه ایهام لطیفی است !

|| لینک دوستان من ||
امیدزهرا
سایه
من خلوت نشین
خواندنی ها
ختم قرآن
سیر و سلوک من

|| لوگوی دوستان من ||





|| اوقات شرعی ||